معما

ساخت وبلاگ
تا حالا فکر کردی که اگه زندگی شیشه ای بود چه اتفاقاتی می افتاد؟ منظورم از شیشه ای، یعنی تمام جسم ها و جانوران، حتی ما انسان ها هم از جنش شیشه ساخته شده بودیم. در این زندگی، ممکن بود همه چیز بشکند، حتی معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

خب به عرضتون برسونم از اونجایی که ما به عنوان ادبیات داریم وبلاگ نویسی می کنیم، بذارین از این به بعد مطالبمو کتابی بنویسم تا آقای شرافت هم از من معترض نشن! خداحافظ ای محاوره نویسی! البته شاید دور از چشم آقای شرافت هم مطالبی رو گذاشتم. در ضمن هشدار داده باشم که برف میادها! لباس گرم بپوشین که یه وقت سرما نخورین!

معما...
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

داشتم کابوس وحشتناکی می دیدم که خدا را شکر بیدار شدم. صبح پنجشنبه بود. ساعت را که نگاه کردم، از خوابالو بودن خودم چشم هایم گرد شد: یک و نیم ظهر! سریع از تختم بلند شدم. ترق! ای وااای بر من! گوشه پتویم معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

اول از همه بزارین عذر آقای شرافت رو بخوام که دارم به زبان محاوره می نویسم. دوما ما قرارمون این شد که تو داستانا محاوره ننویسم نه تو مطالب خودمونی. خب. بریم سراصل مطلب. باور کنید الان که دارم این پست ر معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

در این پست می خواهم یک حکایت زیبا از بهلول را برایتان تعریف کنم: بهلول از همه زودتر وارد حمام شد. گوشه ای نشست و صدا زد:«یکی بیاید مرا کیسه بکشد.» اما هیچ کدام از کارکنان به او توجهی نکردند. بهلول بسی معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

حالم به شدت بد بود. انگار دنیا از من رو برگردانده بود. هم دلم درد می کرد هم سرم. فکر می کردم دیگر کارم تمام است. همان طور که می دانید یا شاید هم نمی دانید، من به شدت دکتر گریز هستم، (به معنای فرار از معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

دو اسکلت درحال شوخی باهم بودند. اولی، دومی را قلقلک داد. دومی گفت:«نکن. گوشتم داره آب میشه!

معما...
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

کلام قبل از خواندن داستان: این رو راست میگم. اگه نخونید یک داستان خیلی مهم رو تو زندگی از دست دادین. داستان خیلی محشر و معرکه است پس خواهش میکنم بخونید! روزی مردی درحال رفتن به شهری بود که وسط راه ماش معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

بهار نود و شش بود. سبز، سبز، سبز، چشمانمان چیزی جز درختان و علف های بلند نمی دید. مثل نقطه ای بودیم که در سیاه چال جنگل گیر افتاده بودیم. درختان وحشی سر در هم فرو کرده بودند. آسمان دیده نمی شد. تنها ر معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:51

اگر زندگی شیشه ای بود...: قسمت دوم بد جوری سرما خورده بودم. از بینی ام به مقدار زیادی شیشه می آمد. حالم خیلی بد بود و در طول روز، بیشتر اوغات را در تخت به سر می بردم. کسل کننده ترین کار ممکن! دیگر آنقدر حالم بد شد که مادرم گفتم:«خواهش می کنم منو ببرین دکتر. حالم خیلی بد شده می خوام از شرش خلاص شم.» مادر به پدر موضوع را خبر داد و ساعتی بعد، من و پدر در ماشین منتظر مادر بودیم. وقتی او آمد، بابا گاز ماشین جدیدش را گرفت و برای اینکه جایی از ماشین نشکند، دراز نکشیدم و خیلی آرام روی صندلی نشسته بودم. خاطره ی بدی از شکستن صندلی دارم و بعد از شکستن صندلی ماشین قبلی، پدر من را حسابی دعوا کرد. ما به دکتر رسیدیم و دکتر گفت که باید گلویم را نگاه کند. کمی از رنگ روی گلویم را با الکل پاک کرد. ( ما برای اینکه بدنمان دیده نشود، به بدنمان رنگ می زنیم. رنگی که فقط با الکل شیشه ای فوق تیز پاک می شود. ) بعد گفت که گلویم چیزی اش نیست و فقط سرم داد! سرم خیلی دردناک است. روی تخت خوابیدم و مردی، آمد و با نوک تیزی که از شیشه ی خالص ساخته شده بود، دستم را خراش داد تا رنگ لباسم بریزد. ( با خراش هم می شد رنگ را پاک کرد ) بعد هم رگم را پیدا کرد و سوزن را با صدای تقی درون پوستم فرو کرد. وقتی که به خانه رسیدیم حالم کا معما...ادامه مطلب
ما را در سایت معما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : erfan-moosavi بازدید : 68 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24